حج به قصد تماشا
حج به قصد تماشا
داستان زیر را از کتاب ملاصدرا {ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامی ، نوشته ی هانری کوربن، ترجمه ی ذبیح الله منصوری ، چاپ هفتم 1382} می باشد که از قول تذکرة الاولیا تالیف نیشابوری اقتباس شده است(با اندکی تصرف):
کسی نزد "بشر حافی"[از صوفیان] رفت و به او گفت من دو هزار درهم پول دارم و می خواهم به حج بروم، از تو درخواست می کنم که پول مرا حلال کن.
(شیوه ی حلال کردن پول این گونه بود که دارنده ی وجه، آن را به کسی که مورد اعتمادش بود می بخشید و آن کس همان پول را به عنوان این که از کیسه ی خود می دهد به دارنده ی (مالک) اصلی برمی گرداند. به این ترتیب آن وجه از تصرف دارنده ی آن بیرون آمده و به تملک دیگری در آمده بود و شخص دوم از کیسه ی خود به شخص اول بذل می کرد و پول حلال می شد.)
بشرحافی گفت:«مگر در طرز به دست آوردن این پول تردید داری و آن را از راه حلال به دست نیاورده ای که می خواهی من آن را برای تو حلال کنم؟»
دارنده ی پول گفت:«انسان فراموشکار و جایزالخطاست و شاید در میان درهم های من درهمی باشد که باید حلال شود.»
بشرحافی گفت: «تو که با این پول می خواهی به حج بروی قصد تماشا داری و هرگاه قصد تماشا نداشتی این پول را به مردی که برای تامین معاش خود درمانده است می دادی یا این که آن را صرف نگهداری یتیمی می کردی یا این که به مصرف خیریه ی دیگر می رساندی، یک چنین پول که تو گرد آورده ای همان بهتر که در راه حج خرج شود تا کار خیر!
باری کسانی را می شناسم که تا شش یا هفت بار به سفر حج رفته اند تا آمرزیده شوند ولی برای آمرزیده شدن حتا یک بار با آن پول کار خیری انجام نداده اند...!؟